هر روز پاییزه
 
 

 امروز یه دیدار خیریه جهت کمک به زلزله زدگان اذرباییجان برگزار شد بین هنرمندان و تراکتور سازی تبریز

اما ایا این دیدار فقط جنبه خیریه داشت یا ...

خودتون قضاوت کنید وقتی 40 پنجاه تا هنرمند مثل این ندید پدیده ها صرفا میان به خاطر یه دیدار تفریحی و عکسای یادگاری و ...

ایا اگه این بازی صرفا جهت کمک رسانی و همدردی بود حد اکثر 25 تا بازیکن بس نبود ؟ 

واقعا متاسفم ...


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 22:29 :: توسط : محمد

 انگار شب قدری امام رضا طلبیدتم ...

دارم واسه اولین بار میرم پیشش ...

تا شب قدرو تو حرمش باشم ...

پرسه زنون توی رواق غصه به جای خونه
غمه که این روزا تن خستمو میکشونه
این روزا دوزخ منه من که بریدم از تو
بریدمو پشت سرش هی میخورم چوبشو
چند سالیه تو سینه داغ انتظارو دارم
چند ساله که اسم تو رو هی به زبون میارم
چند سالیه تو سینه داغ انتظارو دارم
چند ساله که اسم تو رو هی به زبون میارم
ضامن هشتمین بی رقیبم ستاره ی مشرقی غریبم
سوی کبوتری که شد فراموش میشه که وا کنی دوباره آغوش
چند ساله کار من شده شمردن لحظه ها
این نفسای خسته که دارن میفتن از پا
بذار بیام که خسته از گذشته ی تباهن
بذار بیام که خسته از یه لحظه اشتباهن

ضامن هشتمین بی رقیبم ستاره مشرقی غریبم
سوی کبوتری که شد فراموش میشه که وا کنی دوباره آغوش


ارسال شده در تاریخ : جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, :: 13:34 :: توسط : محمد

 یه چیزایی هست وقتی هست کاریش نمیشه کرد چون هست ...

وقتی تو نشستی کنارم دوست دارم دستاتو بگیرم اینا هست ...

دوست دارم بیام نزدیک تر دوست دارم بغلت کنم ...

اینا هم هست ...

تا کی تظاهر کنم تو فقط به چشم من شاگردمی ...

خوب این نیست 

نظم جهان رو که نمیشه بهم زد ، قانون طبیعت اینو میگه که من دوست دارم بیام طرفت ...

اینا رو امشب واسه اولین بار بهش گفتم ...

گفتم که دوست دارم باشی که دوست دارم ...

فعلا که رفت واسه یک ماه شهرستان خونشون ...

از فردا دوباره روزای تکراری ...

امیدوارم رو قولت بمونی و برگردی ...

به قول سلطان : 

با اینکه کوه دردم با اینکه غم زیاده همین که با تو باشم از سرمم زیاده 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 1:45 :: توسط : محمد

 گلنوش جان من چیزیو که دیدم میگم شاید از نظر تو و تفکر تو اشتباهه اما من هنوز که هنوزه شبا به یاد عشقم گریم میگیره ...

واسه همینه که هر روز من پاییزه ...

در ضمن هرچی واسه شما خنده نداشت دلیل نمیشه واسه منم نداشته باشه ...


به هر حال ولش کن ...

چند روز از اومدن شیرین میگذره اولش شاید یه رابطه استاد و شاگردی بود اما کم کم بیشتر شد ... باید بیشتر میشد نمیشه جلشو گرفت یه واقعیته اگر بیشتر نمیشد شاید واقعیت نبود ...

من تنها ... اون تنها .... با سرنوشتی شبیه هم ...

نمیدونم چی بگم من به دخترا اعتماد ندارم اما ... 

میخوامش وقتی کنارم میشینه وقتی دستاشو میگیرم حس خوبی دارم حتی وقتی شیشه اب معدنیو میخوره و بقیشو میده به من بازم حس خوبی دارم شاید الان میرم سر کار فقط به خاطر اون نمیخوام این حسو از دست بدم اما میدم میدونم اونم بالاخره میره ...

اما تا کی پیشمه نمیدونم ولی اینو میدونم که الان هست منم هستم پس تا هست به نبودش فکر نمیکنم ...

بازم نصفه شبی هدستو میزنم و گوش میکنم ...

دلتنگ یعنی تو یعنی کنارم باش هم بیقرارم کن هم بی قرارم باش ...

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 1:14 :: توسط : محمد

 پست > همیشه وقت نیست یادتونه <  ؟  امروز رفتم تو وب دوستم دیدم دختره کامنت زده که : خوبه منم فرصت پیدا کردم با خودم خلوت کنم و بهتر بشناسمت و ببرم خداحافظ برای همیشه دیگه یک لحظه هم نمیخوام یادت بیفتم ...

یعنی تمام ...

به همین راحتی ...

پس تکلیف اون پسر بیچاره چیه ... ؟

نمیدونم چرا دخترا همشون وقتی عاشقت میشن حرفایی میزنن کارایی میکنن که فکر میکنی الان وسط اسمون تو بهشت خوابیدی اما بعد از یه مدت که میشه دقیقا این جمله رو میگن توجه کنید دقیقا در یک اقدام خود جوش همشون همینو میگن : منم فرصت پیدا کردم با خودم خلوت کنم و بهتر بشناسمت و ببرم خداحافظ برای همیشه دیگه یک لحظه هم نمیخوام یادت بیفتم ...

بدم میاد از هرچی دختره ... اگرم یه روز با دختری باشم غیر ممکنه بهش اعتماد کنم و عاشقش بشم فقط بودنم واسه لذت بردن از جذابیت های یه دختره ...

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 1:55 :: توسط : محمد

بعضی وقتا یه چیزایی هست که بهش میگن درد بهش میگن زجر بهش میگن روزای وحشت ، دقایق وحشتناک ...

امشب شاگردم داشت درد و دل میکرد رفت تو گذشتش وای خدا چه گذشته ای داشت چه سرنوشتی ...

باباش فوت میکنه ...  شاید وقتی بشنوی بابای طرف فوت کرده بهش یه تسلیت بگیو ازش رد شی ... خوب به ما چه ادمه دیگه میمیره اما اگه یکم بری تو عمق قضیه میفهمی نه رفتن یه نفر شاید بتونه یه زندگیو نابود کنه ...

من رفتم تو عمقش ...

باباش فوت کرد ... خودش تا پنج سال درسو همه چیو گذاشت کنار مثل یه مرده متحرک ... خواهرش سر همون قضیه روانی شد هنوز که هنوزه مشکل داره حتی به خاطر همون دیگه نتونست باردار شه ... داداشش جوری خودشو کوبید تو دیوار که ضربه مغزی شد و ... و مادرش که خدا میدونه چی کشیده ...

مادری که باید به یکباره بره تو جامعه ای که نرفته و به هزار در بزنه واسه خرج بچه هاش و پیش کسایی بره که نرفته و کارایی بکنه که نکرده ...

من خودم مادرمو از دست دادم میفهمم چی کشیده مخصوصا وقتی میگه روزا تنها میشسته تو خونه ای که بوی پدر رو میداده و وای وای اینجاشو نمیتونم تحمل کنم واقا دقایق سختیه ادم تنها تو یه خونه که از در و دیوارش تصویر پدرو میبینه  به اینا میگن دقایق وحشتناک ....


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 1:18 :: توسط : محمد

 یه شاگرد دوختر گرفتم از بس هواسم پرتش بود الان یادم اومد که صبح تا حالا هیچی نخوردم 

 

عجب گرسنگی ایه 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 1:21 :: توسط : محمد

درباره وبلاگ
هر روز پاییزه ... هر هفته پاییزه ... هر ماه پاییزه ... هر سال پاییزه ...
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر روز پاییزه و آدرس هرروزپاییزه.LXB. ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 26357
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1